سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاستی دانش، در دروغ و کاستی جدیت، در بازی است . [امام علی علیه السلام]
کربلائی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اربعین

سلام بر چهل روز شیدایی!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی جعفرپور ( چهارشنبه 86/12/1 :: ساعت 8:24 عصر )

»» دل تنگی

یابن الحسن...

حیف از تو عزیزی که منت یار بخوانم      لیکن چه کنم جزتو کسی یار ندارم

رسم است به قبر همگان نام نویسند     من گمشده عشق تو ام نام ندارم

و ایکاش همینگونه باشم تا آخرین نفس.و دمی را بدون عشق خدایی ام نسبت به

شما زنده نمانم آری خیلی دور و دورتر شده ام .دیگر گناهان نمی گذارند نورانیت عشق شما

راچشمانم ویا بهتربگویم دل عاصی ام احساس کند.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی جعفرپور ( دوشنبه 86/9/12 :: ساعت 8:22 عصر )

»» انتظار عجیب

باسلام

خیلی معضرت میخوام ازاین بابت که خیلی وقت بود به روز نشده بودم ولی امروز

 بایه متن کوچک ولی پر محتوا اومدم. بهترین پیامکی که فکرکنم البته به نظر من

فرستاده شده این نوشته هستش :

چه انتظار عجیبی !

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!

عجیبتر که چه آسان     نبودنت شده عادت !

چه بی خیال نشستیم !

نه کوششی نه وفائی.

فقط نشسته و گفتیم:

خداکند که بیائی ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی جعفرپور ( سه شنبه 86/8/15 :: ساعت 2:29 عصر )

»» فلسفه احکام

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

فلسفه احکام: متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا فاضلی استاد حوزه علمیه بناب

«یسئلونک ماذا احل لهم، قُل احل لکم الطیبات»[1]

بحثی که امروز هم مطرح است و از قدیم هم مطرح بوده است در کتاب های کلامی ما، این است که شریعت یعنی احکام عملی که در ادیان وجود دارد، آیا بر اساس یک سری موازین یا یک سری مصالح و مفاسد هستند یا نه؟ علل شرایح چیست ؟ فلسفه احکام چیست ؟ چرا ما با یک سری محرمات و  واجبات سرو کار داریم؟ تکلیف برای چه آمده است؟ تک تک تکالیف فلسفه شان چیست ؟

از قدیم هم بحث بوده است میان نهادهای (گروههای) کلامی(از فلسفه احکام) معروف این است که اشاعره   می گویند: احکام تابع مصالح و مفاسد نیستند! بشر فقط آمده است در این دنیا که معلوم شود چه کسی حرف گوش می کند و چه کسی حرف گوش نمی کند! همین. تکالیف هم آمده اند که فقط همین هدف را تأمین کنند. اگر گفته اند که شراب نخور(حرام است) می خواهند ببینند که چه کسی حرف گوش می کند. ممکن هم بود بگویند که بخور(حلال است)! باز هم این هدف برآورده می شد آنهایی که اطاعت می کردند  می شدند مطیع و آنهایی که اطاعت نمی کردند می شدند عاصی! ولی معترضه که یک گروه اندکی از سنی ها هستند و مشهور میان شیعه، که تقریباً به کل شیعه نسبت داده شده است، اینها می گویند که نه! احکام عملی همه شان علت های ریزی دارند.از امام رضا عیله السلام پرسیدند (در مورد فلسفه احکام که آیا علتی دارند یا نه؟) حضرت در جواب فرمودند: آیا غیر عاقلانه نیست که یک مولایی به عبدش یک چیزهایی را دستور بدهد که هیچ منفعتی در آن برای او نیست؟ بدون هدف؟ علمای ما معتقدند که تمام این احکام فلسفه و حکمت دارند. هم صریح روایات این را نشان می دهند که احکام فلسفه و حکمت دارند. هم صریح روایات این را نشان می دهند که احکام دارای علت اند و هم از خود تعابیری که در بحث بیان واجبات و محرمات آمده است. می توان گفت که کالصریح (همانند صریح) است مثلاً آیه ای که در اول کلام ذکر شد! خداوند متعال در قرآن می فرماید «ای پیامبر عده ای می آید و می پرسند که چه چیزی برای ایشان حلال شده است ؟

- معیار حلیت چیست؟ چرا این حلال است بگو چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده است»  بحثی منطقی است. در منطق آمده است که هیچ قضیه ای موضوع خود را درست نمی کند. به قول آقای اعتمادی (استاد حوزه) قضیه کارخانه موضوع سازی ندارد در هر قضیه ای موضوع مسلم گرفته شده است. وقتی می گویند طیبات حلال اند اشاعره می گویند چون حلال اند طیب  هستند.اصلاً طیب و غیر طیب نداریم هر چه خدا گفت حلال است طیب است و هرچه خدا گفت حرام است غیر طیب است. الان اگر خداوند دروغ را حلال می کرد، آن وقت دروغ می شد طیب و خوب، غیبت کردن را اگر اجازه می داد، می شد خوب! غیبت با صدق (راستگویی) چه فرقی با هم دارند؟ که یکی حلال شده و دیگری حرام؟ هیچ فرقی، فرقشان فقط در این است که خداوند یکی را قدغن کرده یعنی حرام شمرده و دیگری را جایز شمرده یعنی حلال کرده است.

ولی اینگونه صحبت ها بر خلاف آیه است با توجه به قاعده منطقی بالا که (قضیه موضوع خود را درست نمی کند.) این نکته ریزی است که یک نهاد کلامی به وجود می آورد مانند همین.(ما طیبات را برای شماحلال کردیم)،(حرم علی ربی الفواحش- پروردگار من فواحش را بر من حرام کرده است)[2]. چون فحشا هستند حرام اند نه اینکه چون حرام اند فحشا شمرده شده اند! اینها صریح اند در اینکه در احکام، خداوند دنبال خیرو ضرر ما بوده است.مرحوم صاحب جواهر(آیت الله نجفی (ره)) طیب را در حدود چهار صفحه بررسی کرده اند که طیب یعنی چه ؟ از لحاظ لغوی = آنچیزی است که با طبع ما سازگار است. این می شود طیب. چیزی که با طبع ما چه اولی و چه ثانوی و چه الهی سازگار است خدا آنرا حلال کرده است و آن چیزهایی که با حقیقت ما با آن طبع مان ناسازگار باشد حرام شده است. در روایت هم است که آن شخص از حضرت امام رضا (ع) پرسید: آیا این حلالها و حرامها دارای حکمت هستند؟ حضرت فرمودند: بلی همه دارای حکمت اند. بعد عرض کرد که آیا ما می توانیم آنها را بشناسیم؟ این خیلی مهم است! سنی ها در کتابهای علم اصول خودشان یک بحثی به عنوان مقاصد الشریعه دارند.زمانیکه علم اصول آنها قوی بوده است.چرا نماز واجب است؟ حجاب چرا واجب است؟ آن شخص از حضرت پرسید که آیا ما قادریم حکمتهای احکام را بفهمیم؟ حضرت در جواب ایشان : «منها نا تعرفه و منها ما لا تعرفه» بعضی از آنها را می دانیم و بعضی را نمی دانیم. فی الجمله می دانیم می شناسیم  می دانیم فلسفه احکام چیست! علت تامه اش را نمی دانیم. روی این اساس یعنی زمانی که علت تامه در دسترس نباشد، ما نمی توانیم حکمی را کنار بزنیم یا یکی از آنها را بزرگ یا کوچک کنیم و از خودمان دخل و تصرف نمائیم.چون علت تأمه است که معلول از آن تخلف نمی کند! پس بلا اشکال تمام ریز و درشت محرمات، مکروهات، واجبات و مستحبات و آداب مباهات همه اینها دارای حکمتی در تربیت ما هستند. خدای متعال در هیچ غرضی از این ها برای خویش ندارد همه برای تربیت ما آمده اند. این مقدمه اول.

مقدمه دوم : ما فلسفه این احکام را فی الجمله می شناسیم نه کاملاً. چرا کفر حرام است؟ می دانیم چرا چون کفر یعنی بی هویتی- یعنی پوچی. در قرآن هستند که آنهایی که خداوند را فراموش کرده اند خود را فراموش کرده اند[3] و خود فراموشی یعنی بی هویتی! بی هویتی هم اینکه انسان طلای ناب 24 عیار را ببرد بازار و بگوید آیا این خاک را از ما می خرید یعنی انسان خود را با سنگ و خاک یکی بداند. در آیه شریفه می گوید که فراموش کردن خدا همین است یعنی خود را فراموش کردن و خود انسان همان جوهره غیبی است. به آن قسمتی که (و نفخت فیه من روحی) است. آن قسمتی که هنگام مرگ ملائک آنرا اخذ می کنند با بدن که کاری ندارند چون پوسیده می شوند. روح را نگه می دارند. آن روح است که خود انسان است.و انسان کافر آنرا فراموش کرده است معلول است ما چرا باید با خدا ارتباط داشته باشیم. کفرحرام است. شرک حرام است! اصلاً شراب چرا حرام است؟ چون شراب عقل انسان را زایل می کند همان که انسانیت انسان به همان است. انسان     بی عقل با حیوان هیچ فرقی ندارداین عقل و درک است که انسان را از حیوان جدا کرده است.

بدان که انسان را قوه ای است دراکه مقدمه الکبری فی المنطق شراب فلسفه اش معلوم است.

نکته سوم : نکته بسیار مهمی است. چون در این زمینه سوال بسیار می شود خوب هم هست. مرحوم (صدر) در کتابهای اصولی خودشان مطلبی برای حل این نکته دارند. تقریباً می شود گفت فلسفه احکام که در دین هست (فلسفه شریعت و شرایع) در سنخ خودش همان فلسفه احکام عقلاست. عقلا هم در زمینه خودشان با باید ها و نباید هایی روبرو هستند. هر خانواده ای هم اینگونه است. مجلس هم روزی چند قانون تصویب می کند. وقتی یک چیزی حرام می شود چند جرم را می توانیم حرام داشته باشیم؟ آیا هم حرام ها باید مفسده ای داشته باشند؟ مرحوم صدر می گوید: ما در عقلا حرام های مختلفی داریم ، خود این ها را هم می توانیم در دین و شریعت تطبیق بدهیم! در نظام اجتماعی وقتی چیزی قدغن می شود می تواند معمول عوامل متعددی باشد.

1- وجود مفسده : که از عوامل مهم محرمات می باشد. همانند سم است چون از بین می رود و می کشد یا غذایی آلوده چون مریض می کند. مثلاً شراب، چون سم است و انسانیت انسان را از بین می برد. در بهشت هم اینگونه چیزها نیستند. البته شراب هست ولی عقل را زایل نمی کند. آنهایی که مفسده ذاتی دارند در بهشت هم نیستند مثلاً دروغی در بهشت هم نیست. یا شرک و کفر و دیگر مثالهایی که مفسده ذاتی دارند.

2- ذاتاً مفسده ندارند ولی زمینه را برای مفسده آماده می کنند. مثلاً در پزشکی دکتر می گوید فلان چیز را نخور چون میکروب دارد ولی یک وقت می گوید فلان چیز را نخور اصلاً هم آلوده نیست و میکروب هم ندارد ولی بدن را برای میکروب آماده می کند. آسیب پذیر می کند. بعضی از محرمات هم این گونه اند. مثلاً فلان چیز فشار خون را پایین می آورد. نگاه به نامحرم هم اینگونه است. یعنی من حریم قائل نیستم و این زشت است. انسان باید به حریم خویش پایبند باشد. انسان محدود است. باید بداند که محدود است. هم نگاهش، هم سهمش و هم حرکاتش. این نشان می دهد انسان محدودیت را قبول ندارد.در حالی که ذاتاً محدود است. هر جا و هر کجا که باشد همین گونه است. ولی در روایات داریم که غیر از این که مفسده ذاتی داشت نگاه به نامحرم زمینه ساز گناهان زیادی است. نگاهی که فتنه و ریبه داشته باشد. پس شرع خیلی سخت گرفته است. مخصوصاً فتواهایی که اصلاً پوشش کامل زن را واجب دانسته اند. مثل آیت الله خویی(رحمت الله تعالی) که احتیاط واجب دانسته اند که روپوش بیندازد و از این طرف خیلی از فقها هم نگاه بدون شهوت و ریبه را نیز به صورت زن حرام دانسته اند. این محدودیتها به خاطر این است که شرع مقدس تمام اعمال ریز و درشت وجودی روح ما را می شناسد گاهاً یک نگاه حرام آدم کشته یا خانواده ای را متلاشی کرده. آری، زمینه ساز خیلی از گناهان نگاه حرام است. البته در اینجا نمی خواهیم موارد  ذکر کنیم. فقط می خواهیم با کلیات بحث کنیم. گاهی چیزهایی حرام شمرده شده اند. بخاطر اینکه زمینه حرامهای دیگری هستند. می گوید حتی یک قطره شراب هم نخور- حرام است. یک قطره که مست نمی کند ولی زمینه را برای قطرات دیگر فراهم می کند.در روایات هست که پیامبر اکرم(ص)فرموده اند: «من بری (دور) هستم که در وادی کفر مسکن گزیند.»اصلاً چه اشکالی دارد! خیلی سخت گرفته! این بدین خاطر است که زمینه گناه فراهم نشود. مطالعه کتاب زلال هم اینگونه است. حتی بعضی ها مطالعه کتاب انجیل را حرام دانسته اند.(که اخیراً با چاپهای خیلی ارزان و بسیار مرغوب روانه بازار شده اند.)

3- که این هم مهم است و زیاد هم در مورد آن زیاد میشود ! مثلاً بعضی چیزها هستند که نه خودشان مفسده دارند و نه زمینه ساز مفاسد دیگر را فراهم می کنند! پس چرا حرام شده اند؟ چون با یک چیز دیگر قابل جمع نیستند.با یک مصلحتی تزاحم دارد.مثلاً بچه کوچک را سر ظهر نمی گذارند که پفک نمکی بخورد. چرا مگر پفک چقدر میکروب یا ویروس دارد یا خطرناک است؟یا زمینه ساز چه بیماری است؟ آری اشتهای کودک را کور می کند. اشتها است که خیلی مهم است. مادر هم برای کودک به خاطر اشتها قدغن می کند. برای انسان می توان موسیقی را مثال زد که به نظر من حرمت عمده موسیقی به این دلیل است. خداوند یک اشتهایی گذاشته که به طرف ماورای این دنیا نگاهی بکندو آن عبارت است از نیازهای انسان. انسان به هرجا نظر می افکند نیازش برآورده نمی شود. خداوند انسان را از درون جوری آفریده است که دلگیر شود. این دلگیری قیمت دارد. بی هدف هم نیست. این دلگیری را گذاشته اند تا انسان را بشکند مثلاً چگونه خداوند متعال دعای انسان را برآورده نمی کند؟ تا هی در بزند چون انسان ضعیف است اگر حاجت انسان را بدهد: همان آیه شریفه که می فرماید در دریا هنگام غرق شدن نجاتشان دادیم و وقتی که نجات پیدا کردند.اعراض می کنند. بشر ضعیف است بخاطر اینکه اگر خدا دعایش را برآورد سازد، او می رود به همین خاطر دیر مستجاب می کند. هی می گوید بیا. در مسائل دیگر نیز اینگونه است. آیا دلگیری نبود ما قرآن می خواندیم؟ آیا دنیا همه چیز ما را تأمین می کرد، یعنی آنقدر بشر عبد شکری است که اگر همه چیزش هم تأمین شود باز هم خدا را عبادت می کند؟اینها انبیاء هستند که اینگونه اند یعنی در همه حال عبد درگاه خداوند می مانند. اگر هم هیچ حاجتی نداشته باشند. آری موسیقی و غناء از آن جهت کلی اشتهای انسان را به عبادت و معنویت کور می کند. حرام شده اند. احتمال دارد(غناء) با همان توانگری یکی باشد. غنی در عربی یکی از معانیش بی نیازی است. توانگری بی نیاز می کند.انسان را دلگیری انسان را از بین می برد.انکسار (شکستگی) مرا از بین می برد به قول آن آقا که موسیقی گوش می دهد و در جواب اینکه هدف از موسیقی گوئی کردنت چیست؟می گوید خالی می کند مرا. پس وقتی خالی شدم درخانه چه کسی بودم دیگر اصلاً نیازی ندارم که بعضی وقت ها هم اینگونه است. به خاطر ضعف هاست که غنا را حرام کرده اند. شاید اگر ما ضعیف نبودیم و اگر غنا و چیزهای دیگر ما را از انجام کارهای دیگری مثل نماز و روزه و ... باز نمی داشت اصلاً حرام نمی شدند.ولی جای آنها را می گیرند. طرف ، دیگر احساس نیاز به نماز شب نمی کند. خالی شده. پس نمونه سوم هم اینگونه است که نه ذاتاً مفسده دارند و نه زمینه مفسده ای را فراهم می کنند پس لذا شاید اینگونه محرمات در بهشت باشند.اینگونه محرمات شاید مخصوص به این دنیا باشند. وقتی در خط مقدم می گویند. بیش از یک ساعت نخواب مگر این بدین معنی است که 4 ساعت خواب بد است ؟ نه این بدین معنی است که می خواهد جلوی یک مصلحت بزرگتر را نگیرد.




[1] - سوره مائده آیه 4

[2] - سوره اعراف آیه 33

[3] - سوره حشر آیه 19                                                                                                                                                                            

   



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی جعفرپور ( دوشنبه 86/1/13 :: ساعت 6:18 عصر )

»» عشق یا شهوت

وزمانی که ابلیس لباس عشق را بر قامت شهوت می پوشاند!!!

جوانی و نوجوانی دورانی است که درآن دوران ؛فرد میخواهد به افرادی محبت کند ومتقابلا مورد لطف ومحبت دیگران واقع شود . این احساسات در این دوران خیلی طبیعی هستند چون زمان رشد رشد وتکاملشان فرا رسیده . میخواهند فوران کنند و چون هنوز جوان ما به طور منطی و عاقلانه روش کنترل این احساسات را فرا نگرفته است با مشکلات فراوانی روبرو میشود . اینگونه عواطف در رفتارهای فرد با دوستان صمیمی اش وبا برادران وخواهران خویش بروز میکند.مثلا فرد نمیتواند یه روز بدون دوستش راسر کند .یا همیشه میخواهد کارهایش را با دوست صمیمی اش انجام دهد وبا او باشد . دوری مساوی است با بیقراری و افسردگی و گوشه گیری! در این دوران جوان یا نوجوان بعضی از کارهائی که تا بدان زمان اصلا انجام نداده بود شروع میکند . مثلا با دوستانش قرار میگذارد ؛نویسندگی میکند وحتی گاها شعر هم میگوید . معنی اصلی محبت در این دوران برای فرد اشکار می شود کمترین محبت از سوی افراد دیگر ؛جوان یا نوجوان را جذب می کند .میتوان گفت که همه افراد انسانی در این دوران اینگونه رفتارها را تجربه می کنند چون سرشت آدمی اینگونه است البته حس عاطفه و دوستی و محبت در تمامی دوران زندگی ظهور و بروز دارد ولی در دوران جوانی و نوجوانی به اوج خود می رسد وتا حد انفجار پیش می رود و گاها نیز منفجر می شود و ترکش های داغ وتیزش شخصیت جوان یا نوجوان را شهید میکند ! مثلا فرد خود را فانی در دوست خویش می یابد و اصلا شخصیتی برای خویشتن قائل نمیشود و خودش و تمامی آرمان ها واهدافش وحتی زندگانی خودش را به پای یار مگزارد و در خاتمه می گوید << آنلی  فور  یو  >>فقط به خاطر تو !!!

این سوالی است که شاید در این مقام پیش آید ! اصلا آیا میتوان چاره ای برای این مشکل جست ؟  در جواب باید بگوییم که آری می شود . ما میتوانیم با تبیین وتعریف صحیحی که از محبت وعاطفه واقعی وراههی کسب آن برای جوانان و نوجوانان ارائه میدهیم آنها را در امر کنترل احساسات و جهت دهی آنها یاری نمائیم . حال محبت و راه کسب آن ! چگونه می شود محب شد ؟این سوالی بود که بنده قبل از این دوران در زندگانی خویش با آن مواجه شدم و علت آن هم این بود که راهمان به هیئت باز شده بود در هیئت از محبت وعشق به اهل بیت علیهم السلام سخن می گو یند هم در سخنرانی وهم در مداهی . مثلا وقتی هم هیئتی هایمان ازعشق به امام حسین و یارانش دم می زدند .وخود را عاشق و محب ایشان می شمردند من با دوستان خویش احساس نوعی و بی گانگی می کردم چون ایشان را درک نمی کردم درقلبم از عشق ومحبتی که توصیف می شد خبری نبود . لذا آن سوال مذکور را از یکی از برادران که می توانست پاسخ مناسبی به این پرسش  داشته باشد(ح ب)  پرسیدم و او در پاسخ گفت تا کسی را نشناسی نمی توانی عاشقش باشی . معرفت است که محبت وعشق را دنبال خویش می آورد و بر عکس یعنی این معرفتی که انسان را محب وعاشق می کند می تواند طرف مقابل را منفور و منزجر  نیزبکند . آری ما با شناختن؛ عاشق میشویم وبه وسیله آن است که  بعضی چیزهاو یا بعضی افراد در نظر ما منفور می شوند .پس نتیجه میگیریم که پادشاه ؛عقل است نه عشق . چون پدید آورنده عشق شناخت است که ابزارش عقل است .عقل است که انسان را عاشق میکند و یا عشق او را به نفرت تبدیل میکند .خداوند در سوره ذاریات آیه ?? میفرماید (ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون)  <<جن و انسان خلق نکردم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند >> مفسرین در ذیل این آیه گفته اند منظور  (لیعرفون) است چون عبادت که اوج عشبازی است بدون شناخت ممکن نیست .

تا کنون به تیتر مطلب صراحتا اشاره نشده است ولی عدم تصریح با این فرض بوده است مخاطبین عزیز منظور مارا از سیاق بحث در خواهند یافت . آری شیطان در این دوران در کمین است تا شهوت را به جای عشق قالب کند . پس بیائید مواظب دلهایمان باشیم

                                                                                                              التماس دعا

                                                     عید سعید فطر راهم به همه شما عزیزان تبریک میگم. 




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی جعفرپور ( دوشنبه 86/1/13 :: ساعت 6:16 عصر )

   1   2      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اربعین
دل تنگی
انتظار عجیب
فلسفه احکام
عشق یا شهوت
[عناوین آرشیوشده]