جوانی و نوجوانی دورانی است که درآن دوران ؛فرد میخواهد به افرادی محبت کند ومتقابلا مورد لطف ومحبت دیگران واقع شود . این احساسات در این دوران خیلی طبیعی هستند چون زمان رشد رشد وتکاملشان فرا رسیده . میخواهند فوران کنند و چون هنوز جوان ما به طور منطی و عاقلانه روش کنترل این احساسات را فرا نگرفته است با مشکلات فراوانی روبرو میشود . اینگونه عواطف در رفتارهای فرد با دوستان صمیمی اش وبا برادران وخواهران خویش بروز میکند.مثلا فرد نمیتواند یه روز بدون دوستش راسر کند .یا همیشه میخواهد کارهایش را با دوست صمیمی اش انجام دهد وبا او باشد . دوری مساوی است با بیقراری و افسردگی و گوشه گیری! در این دوران جوان یا نوجوان بعضی از کارهائی که تا بدان زمان اصلا انجام نداده بود شروع میکند . مثلا با دوستانش قرار میگذارد ؛نویسندگی میکند وحتی گاها شعر هم میگوید . معنی اصلی محبت در این دوران برای فرد اشکار می شود کمترین محبت از سوی افراد دیگر ؛جوان یا نوجوان را جذب می کند .میتوان گفت که همه افراد انسانی در این دوران اینگونه رفتارها را تجربه می کنند چون سرشت آدمی اینگونه است البته حس عاطفه و دوستی و محبت در تمامی دوران زندگی ظهور و بروز دارد ولی در دوران جوانی و نوجوانی به اوج خود می رسد وتا حد انفجار پیش می رود و گاها نیز منفجر می شود و ترکش های داغ وتیزش شخصیت جوان یا نوجوان را شهید میکند ! مثلا فرد خود را فانی در دوست خویش می یابد و اصلا شخصیتی برای خویشتن قائل نمیشود و خودش و تمامی آرمان ها واهدافش وحتی زندگانی خودش را به پای یار مگزارد و در خاتمه می گوید << آنلی فور یو >>فقط به خاطر تو !!!
این سوالی است که شاید در این مقام پیش آید ! اصلا آیا میتوان چاره ای برای این مشکل جست ؟ در جواب باید بگوییم که آری می شود . ما میتوانیم با تبیین وتعریف صحیحی که از محبت وعاطفه واقعی وراههی کسب آن برای جوانان و نوجوانان ارائه میدهیم آنها را در امر کنترل احساسات و جهت دهی آنها یاری نمائیم . حال محبت و راه کسب آن ! چگونه می شود محب شد ؟این سوالی بود که بنده قبل از این دوران در زندگانی خویش با آن مواجه شدم و علت آن هم این بود که راهمان به هیئت باز شده بود در هیئت از محبت وعشق به اهل بیت علیهم السلام سخن می گو یند هم در سخنرانی وهم در مداهی . مثلا وقتی هم هیئتی هایمان ازعشق به امام حسین و یارانش دم می زدند .وخود را عاشق و محب ایشان می شمردند من با دوستان خویش احساس نوعی و بی گانگی می کردم چون ایشان را درک نمی کردم درقلبم از عشق ومحبتی که توصیف می شد خبری نبود . لذا آن سوال مذکور را از یکی از برادران که می توانست پاسخ مناسبی به این پرسش داشته باشد(ح ب) پرسیدم و او در پاسخ گفت تا کسی را نشناسی نمی توانی عاشقش باشی . معرفت است که محبت وعشق را دنبال خویش می آورد و بر عکس یعنی این معرفتی که انسان را محب وعاشق می کند می تواند طرف مقابل را منفور و منزجر نیزبکند . آری ما با شناختن؛ عاشق میشویم وبه وسیله آن است که بعضی چیزهاو یا بعضی افراد در نظر ما منفور می شوند .پس نتیجه میگیریم که پادشاه ؛عقل است نه عشق . چون پدید آورنده عشق شناخت است که ابزارش عقل است .عقل است که انسان را عاشق میکند و یا عشق او را به نفرت تبدیل میکند .خداوند در سوره ذاریات آیه ?? میفرماید (ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون) <<جن و انسان خلق نکردم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند >> مفسرین در ذیل این آیه گفته اند منظور (لیعرفون) است چون عبادت که اوج عشبازی است بدون شناخت ممکن نیست .
تا کنون به تیتر مطلب صراحتا اشاره نشده است ولی عدم تصریح با این فرض بوده است مخاطبین عزیز منظور مارا از سیاق بحث در خواهند یافت . آری شیطان در این دوران در کمین است تا شهوت را به جای عشق قالب کند . پس بیائید مواظب دلهایمان باشیم
التماس دعا
عید سعید فطر راهم به همه شما عزیزان تبریک میگم.